سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسالت

پرنده ای به رسالت مبعوث شد
خداوند گفت:« دیگرپیامبری نخواهم فرستاد،از آن گونه که شما انتظار دارید؛ اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند.» و آن هنگام پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد.پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود.عدهای به او گرویدند وایمان آوردند.وخدا گفت:« اگر بدانید، با آواز پرندهای می توان رستگار شد.»خداوند رسولی از آسمان فرستاد.باران، نام او بود.همین که باران، باریدن گرفت، آنان که اشک را می شناختند، رسالت او را دریافتند، پس بی درنگ توبه کردند و روحشان را زیربارش بی دریغ باران شستند.خدا گفت:« اگر بدانیدبا رسول باران هم می توان به پاکی رسید.»خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد وروزی بشارت.پس باد روزی توفان شد وروزی نسیم وآنان که پیام او را فهمیدند، روزی در خوف وروزی در رجا زیستند.خدا گفت:« آن که خبر باد را می فهمد، قلبش در بیم وامید می لرزد وقلب مؤمن این چنین است.»خدا گلی را ازخاک برانگیخت، تا معاد را معنا کند.وگل چنان از رستاخیز گفت که از آن پس هرمؤمنی که گلی را دید، رستاخیز را به بار آورد.خدا گفت :«اگر بفهمید، تنها با گلی قیامت خواهد شد.»خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت.دریا بی درنگ قیام کرد وسپس چنان به سجده افتادکه هیچ از هزار موج آن باقی نماند.مردم تماشا میکردند عده ای پیام دریا را دانستند پس قیام کردند وچنان به سجده افتادند، که هیچ از آنها باقی نماند.خدا گفت :«آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت.»وبه یاد دارم فرشته ای به من گفت :«جهان آکنده از فرستاده وپیغمبرومرسل است ،اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند وبا گل بجنگد، تا پرنده را دروغگو بخواند وباد را مجنون ودریا را ساحر.اما همین امروز ایمان بیاورکه پیغمبرآب ورسول باران وفرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است...»